تارنما و نشریهء پرچم
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


سردبیر: عظیم بابک-- ایمیل : info@pendar.eu
 
الرئيسيةالرئيسية  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورودورود  

 

 مشق جدائی اروپا از روی دیکته نانوشته جدائی از امریکا

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
نویسنده
Admin



تعداد پستها : 160
تاريخ التسجيل : 2009-02-20

مشق جدائی اروپا از روی دیکته نانوشته جدائی از امریکا Empty
پستعنوان: مشق جدائی اروپا از روی دیکته نانوشته جدائی از امریکا   مشق جدائی اروپا از روی دیکته نانوشته جدائی از امریکا I_icon_minitime21/10/2011, 05:43

<P dir=rtl>
<P dir=rtl>

اشپیگل آنلاین ـ گزینش و ترجمه رضا نافعی

<P dir=rtl align=justify>
واژه غرب زمانی معنائی داشت. غرب ارزش های مشترک بوجود می آورد، دموکراسی و عدالت ارزش هائی بودند که غرب در برابر استبداد و خودکامگی نهاد. اما اینها داستان های پیشین است. غرب دیگر وجود ندارد. کسی که می خواهد نام آمریکا و اروپا را پشت سر هم بر زبان آرد باید دچار لکنت زبان شود. طبق اصولی که غرب را با آن می سنجیم، آمریکا دیگر یک کشور غربی نیست.
آمریکا کشوری است که نظام دولتی اش اسیر چنگال اقلیتی ممتاز، با میلیتاریسمی بی حد و مرز و متجاوز است، که طی دهسال گذشته آتش دو جنگ پر خرج را برافروخته است. جامعه ای است که دره ای عظیم از اختلافات اجتماعی و سیاسی آن را دو شقه کرده است. جامعه ای است که کوری ایدئولوژیک آن ، آن را پیوسته از هسته اصلی دموکراسی یعنی مصالحه ـ دور می سازد.
آمریکا خود را عوض کرده است. خود را از غرب دور کرده است.
فروپاشی اجتماعی این کشور ثروتمند حیرت انگیز است. ژزف استیگلس ، برنده جائزه اقتصادی نوبل، اخیرا آمریکا را چنین توصیف کرد: یک چهارم از ثروت این کشور متعلق به یک قشر اندک شمار از ثروتمند ان آن کشور است، این سهم در 25 سال پیش 12 در صد بود. امروز 40 در صد از کل ثروت آمریکا متعلق به این گروه است، در حالی که 25 سال پیش این سهم 33 در صد بود. استیگلس می گوید در بسیاری از کشورهای باصطلاح جهان سوم فاصله در آمد میان دارا و ندار کاهش یافته، ولی در آمریکا، برعکس، افزایش یافته است.
پاول کروگمان، که او نیز اقتصاد دان و برنده جائزه نوبل است، می گوید ” آمریکا وضعیت پلانتاژ های تولید موزرا پیدا کرده که نام خود را جمهوری گذاشته اند ” امروز دهن کجی ها و بی خیالی های اجتماعی جهان سوم علامت مشخصه آمریکا شده است. این امر موجب تسریع فروپاشی جامعه می گردد. زیرا هر قدر فقدان تعادل بیشتر می شود، به همان اندازه شرکت ثروتمندان در ایجاد رفاه عمومی کاهش می یابد. وقتی ذخیره مالی موسسه ای چونAppel ( موسسه تولید کننده انواع کامپیوتر) بیش از 76 میلیار دلار است، یعنی ذخیره مالی آن از دولت مرکزی آمریکا در واشنگتن بیشتر است، ولی جمهوریخواهان باز هم با افزایش مالیات ها مخالفت می کنند، یک اروپائی دچار حیرت و شگفتی می شود و آن را خود زنی و نشان تخریب نظام می داند.
همین وضع در مورد نظام فرهنگ سیاسی از هم گسیخته آمریکا نیز صادق است، که هنوزهم، با استحقاقی که روزبروز کمتر می شود، خود را ایالات متحده آمریکا می خواند. در مباحثات سیاسی آمریکا ” نفرت ” تبدیل به امری روزمره شده است. در عین حال مردم فریبی جای خرد سیاسی را گرفته است. کاستن از مالیات ها تبدیل شده است به بتی که باید آنرا پرستید و دوری از دولت به ایدئولوژی مبدل شده است. در این جنگ داخلی جدید در آمریکا احترام به مقام ریاست جمهوری نیز مدت هاست که قربانی شده است. رسیدن باراک اوبامای سیاهپوست به ریاست جمهوری نیز در از بین رفتن این حرمت بی تاثیر نبوده است.
ما چیز دیگری هستیم
راه نجاتی در افق هویدا نیست. در آمریکا دیگر نمی توان برای سیاست اعتبار قائل شد. نمایندگان و سناتورها سخت به اعانات ثروتمندان وابسته هستند. یک هجوم انقلابی به ” زندان باستیل” نیز رخ نخواهد داد. خشم مردم زیاد است ولی دیرگاهی است که رهبران موفق به کنترل وهدایت این خشم شده اند. مبتکر جنبش سیاسی تی پارتی ” مهمانی چای “ داوید و چارلز کخ، دو برادر کارحانه دار و میلیاردربودند و روپرت مرداک، با فرستنده تلویزیونی و فتنه انگیز خود بنام ” فاکس نیوز ” ، در خدمت آنها و بلند گوی آنها بود.
همه این ها، از دیدگاه اروپائی، نامانوس است: این یک فرهنگ سیاسی از نوعی دیگر است. با قواعدی دیگر و مقیاس هائی دیگر.
آنچه بر سر آمریکا آمده اعلام خطر است برای ما: ما باید فرهنگ سیاسی خود، بنیاد های خود و کشور خود را در برابر این خطرحفظ کنیم. موفقیت کتاب ” تیلو سارازین” ( کتابی در خصومت با سیاست مهاجر پذیری آلمان، از جمله با این اعتقاد که ترک ها،عرب ها و یهودی ها ژن های اصلاح ناپذیر دارند…م) نشان داد که آلمان نیز مصون از خطر سرمای فرهنگی نیست، روندی که پایان آن انجماد و یخ بستن نظام است که به از کار افتادن آن می انجامد . جامعه ما نیز در جهت بی تفاوتی و خلع دموکراسی، متاسفانه، گام بزرگی به جلو برداشته است.
ولی سرنوشت آمریکا در عین حال شانسی نیز هست، به این معنی که : هر قدر بیگانگی آمریکا از ما بیشتر شود، به همان اندازه ما باید بیاموزیم که بعنوان یک اروپائی فکر کنیم. غرب ما هستیم.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://parcham.forumfa.net
 
مشق جدائی اروپا از روی دیکته نانوشته جدائی از امریکا
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» بررسی روابط امریکا – افغانستان – پاکستان و حل مساله افغانستان

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
تارنما و نشریهء پرچم  :: دیدگاه ها ، پرسشها و پاسخها-
پرش به: